دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست

دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست مانند دسته‌ی گل و گلدسته‌ئی بدست
خطش نبات و پسته‌ی شکرشکن شکر سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست
زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض در چین هزار کافر زنگی بت پرست
از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست سودای آن عقیق گهر پوش نیست هست
در بست راه عقل چو آن بت قبا گشود بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست
در مشگ می‌فکند بفندق شکنج و تاب وز نار و عشوه گوشه‌ی بادام می‌شکست
پر کرد جامی از می گلگون و درکشید وانگه ببست بند بغلطان و برنشست
گفتم زکوة لعل درافشان نمی‌دهی یاقوت روح پرور شیرین بدر بخست
گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست