ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
|
|
سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
|
برکنار لالهزار عارضش باد صبا
|
|
سنبل سیراب را در پیچ وتاب انداختست
|
حلقههای جعد چین بر چین مهفرسای را
|
|
یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست
|
تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند
|
|
برکنار دانه دام از مشک ناب انداختست
|
آندو هندوی سیه کار کمند انداز را
|
|
همچو دزدان بسته و برآفتاب انداختست
|
منکه چون زلفش شدم سرحلقهی شوریدگان
|
|
حلقه وارم بردر آیا از چه باب انداختست
|
مردم چشم ار ز چشم من بیفتد دور نیست
|
|
چون بخونریزی سپر بر روی آب انداختست
|
ساقی مستان که هوش می پرستان میبرد
|
|
گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست
|
در رهش خواجو بب دیده و خون جگر
|
|
دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداختست
|