گر نه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
|
|
همچو من خسته و نالنده و دل ریش چراست
|
آن چه فتنهست که در حلقه رندان بنشست
|
|
وین چه شورست که از مجلس مستان برخاست
|
گر از آن سنبل گلبوی سمن فرسا نیست
|
|
چیست این بوی دلاویز که با باد صباست
|
تا برفتی نشدی از دل تنگم بیرون
|
|
گر چه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست
|
شادی وصل نباید من دلسوخته را
|
|
اگرش این همه اندوه جدائی ز قفاست
|
بوصال تو که گر کوه تحمل بکند
|
|
این همه بار فراق تو که برخاطر ماست
|
محمل آن به که ازین مرحله بیرون نبرم
|
|
که ره بادیه از خون دلم ناپیداست
|
به رضا از سر کوی تو نرفتم لیکن
|
|
ره تسلیم گرفتم چو بدیدم که قضاست
|
چه بود گر به نمی نامه دلم تازه کنی
|
|
چه شود گر به خمی خامه کنی کارم راست
|
گر دهد باد صبا مژدهی وصلت خواجو
|
|
مشنو کان همه چون درنگری باد هواست
|