منزلگه جانست که جانان من آنجاست
|
|
یا روضهی خلدست که رضوان من آنجاست
|
هردم بدلم میرسد از مصر پیامی
|
|
گوئیکه مگر یوسف کنعان من آنجاست
|
پر میزند از شوق لبش طوطی جانم
|
|
آری چکنم چون شکرستان من آنجاست
|
هر چند که در دم نشود قابل درمان
|
|
درد من از آنست که درمان من آنجاست
|
شاهان جهان را نبود منزل قربت
|
|
آنجا که سراپردهی سلطان من آنجاست
|
جائیکه عروسان چمن جلوه نمایند
|
|
گل را چه محل چونکه گلستان من آنجاست
|
برطرف چمن سرو سهی سر نفرازد
|
|
امروز که آن سرو خرامان من آنجاست
|
بستان دگر امروز بهشتست ولیکن
|
|
هرجا که توئی گلشن و بستان من آنجاست
|
مرغان چمنباز چو من عاشق و مستند
|
|
کان نرگس مست و گل خندان من آنجاست
|
گر نیست وصولم به سراپردهی وصلت
|
|
زینجا که منم میل دل و جان من آنجاست
|
از زلف تو کوته نکنم دست چو خواجو
|
|
زیرا که مقام دل حیران من آنجاست
|