ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
|
|
در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست
|
وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید
|
|
کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست
|
تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست
|
|
آن آب روحپرور آتش نشان کجاست
|
در دم بجان رسید و طبیبم پدید نیست
|
|
دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست
|
من خفته همچو چشم تو رنجور و در دلت
|
|
روزی گذر نکرد که آن ناتوان کجاست
|
چون ز آب دیده ناقه ما در وحل بماند
|
|
با ما بگو که مرحله کاروان کجاست
|
از بس دل شکسته که برهم افتاده است
|
|
پیدا نمیشود که ره ساربان کجاست
|
در وادی فراق بجز چشمهای ما
|
|
روشن بگو که چشمهی آب روان کجاست
|
خواجو ز بحر عشق کران چون توان گرفت
|
|
زیرا که کس نگفت که آنرا کران کجاست
|