درین کز دل بدی با من شکی نیست | که خوبان را زبان با دل یکی نیست | |
چو نی یک استخوانم نیست درتن | که بر وی از تو زخم ناوکی نیست | |
بهر دردم که خواهی مبتلا کن | که ایوب تو را صبر اندکی نیست | |
رموز نالهی بلبل که داند | درین گلشن که مرغ زیرکی نیست | |
دلم از دست طفلی ترک سر کرد | که بیآسیب تیغش تارکی نیست | |
نه از غالب حریفیهای حسن است | که یک عالم حریف کودکی نیست | |
در وارستگی در قلزم عشق | مجو کاین بحر مهلک را تکی نیست | |
اگر مرد رهی راه فنا پوی | که سالک را ازین به مسلکی نیست | |
مرنجان محتشم را کو سگ توست | سگی کاندر وفای او شکی نیست |