گفت مجنون گر همه روی زمین | هر زمان بر من کنندی آفرین | |
من نخواهم آفرین هیچ کس | مدح من دشنام لیلی باد و بس | |
خوشتراز صد مدح یک دشنام او | بهتر از ملک دو عالم نام او | |
مذهب خود با توگفتم ای عزیز | گر بود خواری چه خواهد بود نیز |
□
گفت برق عزت آید آشکار | پس برآرد از همه جانها دمار | |
چون بسوزد جان به صد زاری چه سود | آنگهی از عزت و خواری چه سود | |
بازگفتند آن گروه سوخته | جان ما و آتش افروخته | |
کی شود پروانه از آتش نفور | زانک او را هست در آتش حضور | |
گرچه ما را دست ندهد وصل یار | سوختن ما را دهد دست، اینت کار | |
گر رسیدن سوی آن دلخواه نیست | پاک پرسیدن جز اینجا راه نیست |