میندانم هیچکس در کون یافت | دولتی کان سحرهی فرعون یافت | |
آن چه دولت بود کایشان یافتند | آن زمان کان قوم ایمان یافتند | |
جان جداکردند ازیشان آن نفس | هرگز این دولت نبیند هیچ کس | |
یک قدم در دین نهادند آن زمان | پس دگر بیرون نهادند از جهان | |
کس ازین آمد شدی بهتر ندید | هیچ شاخی زین نکوتر بر ندید |
□
دیگری گفتش که ای صاحب نظر | هست همت را درین معنی خبر | |
گرچه هستم من به صورت بس ضعیف | در حقیقت همتی دارم شریف | |
گر ز طاعت نیست بسیاری مرا | هست عالی همتی باری مرا |
□
گفت مغناطیس عشاق الست | همت عالیست کشف و هرچ هست | |
هر که را شد همت عالی پدید | هر چه جست، آن چیز حالی شد پدید | |
هرک را یک ذره همت داد دست | کرد او خورشید را زان ذره پست | |
نطفهی ملک جهانها همت است | پر و بال مرغ جانها همت است |