آن همه در ناز خود گم بودهاند | در غرور خود فرو آسودهاند | |
اهل زندانند سرگردان شده | زیر حکم و قهر من حیران شده | |
گاه دست و گاه سر درباخته | گاه خشک و گاهتر درباخته | |
منتظر بنشسته، نه کار و نه بار | تاروند از چاه و زندان سوی دار | |
لاجرم گلشن شد این زندان مرا | گه من ایشان را و گه ایشان مرا | |
کار ره بینان بفرمان رفتن است | لاجرم شه را به زندان رفتن است |