به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست

به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست بر آسمان ز لب غیب‌افرین برخاست
به بزم شعله‌ی ناز بتان جلوه فروش فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست
فکار گشت ز بس آفرین لب گردون به قصد جلوه چو آن جلوه‌آفرین برخاست
کرشمه سلسله جنبان قید دلها گشت ز باد جلوه چو آن جعد عنبرین برخاست
بلا به زود لب انبساط خندان شد اگرچه دیر ز ابروی ناز چین برخاست
به آرمیدگیش گرچه شد عزیمت رقص ز جا نخاسته آرام از زمین برخاست
چو داد جلوه‌ی آشوب خیز داد و نشست فغان ز محتشم واله‌ی حزین برخاست