حکایت بلبل

چون ز زیر پرده گل حاضر شود خنده بر روی منش ظاهر شود
کی تواند بود بلبل یک شبی خالی از عشق چنان خندان لبی

هدهدش گفت ای به صورت مانده باز بیش از این در عشق رعنایی مناز
عشق روی گل بسی خارت نهاد کارگر شد بر تو و کارت نهاد
گل اگر چه هست بس صاحب جمال حسن او در هفته‌ای گیرد زوال
عشق چیزی کان زوال آرد پدید کاملان را آن ملال آرد پدید
خنده‌ی گل گرچه در کارت کشد روز و شب در ناله‌ی زارت کشد
درگذر از گل که گل هر نوبهار برتو می‌خندد نه در تو، شرم دار