مادری را طفل در آب اوفتاد
|
|
جان مادر در تب و تاب اوفتاد
|
در تحیر طفل میزد دست و پای
|
|
آب بردش تا بناب آسیای
|
خواست شد در ناو مادر کان بدید
|
|
شد سوی درز آب حالی برکشید
|
آب از پس رفت و آن طفل عزیز
|
|
بر سر آن آب از پس رفت نیز
|
مادرش درجست او را برگرفت
|
|
شیردادش حالی و در برگرفت
|
ای ز شفقت داده مهر مادران
|
|
هست این غرقاب را ناوی گران
|
چون در آن گرداب حیرت اوفتیم
|
|
پیش ناو آب حسرت اوفتیم
|
مانده سرگردان چو آن طفل در آب
|
|
دست و پایی میزنیم از اضطراب
|
آن نفس ای مشفق طفلان راه
|
|
از کرم در غرقهی خود کن نگاه
|
رحمتی کن بر دل پرتاب ما
|
|
برکش از لطف و کرم در ز آب ما
|
شیرده ما را ز پستان کرم
|
|
برمگیر از پیش ما خوان کرم
|
ای ورای وصف و ادراک آمده
|
|
از صفات واصفان پاک آمده
|
دست کس نرسید برفتراک تو
|
|
لاجرم هستیم خاک خاک تو
|
خاک تو یاران پاک تو شدند
|
|
اهل عالم خاک خاک تو شدند
|
هرک خاکی نیست یاران ترا
|
|
دشمن است او دوست داران ترا
|
اولش بوبکر و آخر مرتضا
|
|
چار رکن کعبهی صدق و صفا
|
آن یکی در صدق هم راز و زیر
|
|
و آن دگر در عدل خورشید منیر
|
آن یکی دریای آزرم و حیا
|
|
آن دگر شاه اولوالعلم و سخا
|