زهی مه را رخت تنویر داده
|
|
به یکسو روز را شبگیر داده
|
جمالت حسن را در بر گرفته
|
|
کمالت عقل را تشویر داده
|
خرد نطق خوشت را کار بسته
|
|
شکر لعل لبت را شیر داده
|
عروش هشت جنت در فراقت
|
|
ازین نه بم نوای زیر داده
|
چو خوشه ده زبان گشته نهم چرخ
|
|
صفاتت صد یکی تقریر داده
|
ازین طاق چهارم روی خورشید
|
|
ز عکس رای تو تأثیر داده
|
قضا دیده قدر مایه ز قدرت
|
|
ز کف سر رشتهی تقدیر داده
|
به فرمان تو ای فرمان ده جان
|
|
عذاب خلد را تأخیر داده
|
دل عطار مجنون غم تو
|
|
تو از زلف خودش زنجیر داده
|
به هم نامی حق دارم زهی قدر
|
|
به هم نامی نکو نامم کن ای صدر
|