منم و گوشهای و سودایی
|
|
تن من جایی و دلم جایی
|
هر زمانم به عالمی میلی
|
|
هر دمم سوی شیوهای رایی
|
مانده در انقلاب چون گردون
|
|
گاه شیبی و گاه بالایی
|
ساکن گوشهی جهان ز جهان
|
|
همچو من نیست هیچ تنهایی
|
ای عجب گرچه ماندهام تنها
|
|
ماندهام در میان غوغایی
|
رهزن من بسی شدند که من
|
|
راه گم کردهام به صحرایی
|
کارم اکنون ز دست من بگذشت
|
|
که در افتادهام به دریایی
|
نیست غرقه شدن درین دریا
|
|
کار هر نازکی و رعنایی
|
من سرگشته عمر خام طمع
|
|
میپزم بر کناره سودایی
|
مانده امروز با دلی پر خون
|
|
منتظر بر امید فردایی
|
الغیاث الغیاث زانکه ندید
|
|
کس چو عطار هیچ شیدایی
|