هزاران جان سزد در هر زمانی
|
|
نثار روی چون تو دلستانی
|
توان کردن هزاران جان به یک دم
|
|
فدای روی تو چه جای جانی
|
نثار تو کنم منت پذیرم
|
|
اگر جانم بود هر دم جهانی
|
بجز عشقت ندارم کیش و دینی
|
|
بجز کویت ندارم خان و مانی
|
نیارم داد شرح ذوق عشقت
|
|
اگر هر موی من گردد زبانی
|
اگر هر دو جهان بر من بشورند
|
|
ز شور عشق کم نکنم زمانی
|
مرا جانا از آن خویشتن خوان
|
|
توانی دید خود را تا توانی
|
تو سلطانی اگر محرم نیم من
|
|
قبولم کن به جای پاسپانی
|
چه میگویم چه مرد این حدیثم
|
|
خطار رفت این سخن یارب امانی
|
اگر صد بار خواهم کوفت این در
|
|
نخواهد گفت کس کامد فلانی
|
نشان کی ماند از عطار در عشق
|
|
چو میجوید نشان از بی نشانی
|