ای آفتاب از ورق رویت آیتی
|
|
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
|
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
|
|
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
|
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
|
|
کرد از حروف زلف تو عالی روایتی
|
از مشک خط خود جگرم سوختی ولیک
|
|
دل ندهدم که در قلم آرم شکایتی
|
آب حیات در ظلمات ظلالت است
|
|
تا کی ز عکس لعل تو یابد هدایتی
|
خورشید را که سلطنت سخت روشن است
|
|
بنگر گرفت سایهی زلفت حمایتی
|
هر دم ز زلف تو شکنی دیگرم رسد
|
|
زان پی نمیبرم شکنش را نهایتی
|
چون زلف تو به تاب درم تا کیم رسد
|
|
از زلف عنبر تو نسیم عنایتی
|
زلف توراست از در دربند تا ختن
|
|
زان دل فرو گرفت زهی خوش ولایتی
|
عطار تا که بود، نبودش به هیچ روی
|
|
جز دوستی روی تو هرگز جنایتی
|