ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
|
|
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای
|
آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
|
|
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای
|
اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
|
|
تا کی زنم چو ذرهی سرگشته دست و پای
|
چون سایهای فرو شدم از عشق تو به خاک
|
|
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی
|
بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
|
|
بگشای کارم از سر زلف گرهگشای
|
بردی دلم به زلف و دلم بوی میبرد
|
|
از حلقههای آن شکن زلف دلربای
|
دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
|
|
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای
|
عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
|
|
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای
|