می‌روم بر خاک دل پر خون ز تو

می‌روم بر خاک دل پر خون ز تو زاد راهم درد روزافزون ز تو
در دو عالم نیست کاری با کسم کز همه کس فارغم بیرون ز تو
تا به کی بر در نهم درانتظار صد هزاران چشم چون گردون ز تو
چند ریزم از سر یک یک مژه همچو باران اشک بر هامون ز تو
تو بتاز از ناز شبرنگ جمال تا نتازد اشک من گلگون ز تو
تخت بنهادی میان خون دل تا بگردند اهل دل در خون ز تو
می‌فرود آید به جان غمکشم هر نفس صد درد دیگرگون ز تو
گر تو یک درد مرا معجون کنی کی کنم با خاک و خون معجون ز تو
رحم کن زین بیش زنجیرم مکش زانکه بس زار است این مجنون ز تو
وصل تو هرگز نیابد هیچکس من طمع چون دارم آن اکنون ز تو
لیک کی گردد امیدم منقطع هر دمم صد وعده‌ی موزون ز تو
یک رهم یکرنگ گردان در فنا چند گردم همچو بوقلمون ز تو
تا فرید از خویش بی اثبات گشت محو شد در عالم بیچون ز تو