در رهت حیران شدم ای جان من
|
|
بی سر و سامان شدم ای جان من
|
چون ندیدم از تو گردی پس چرا
|
|
در تو سرگردان شدم ای جان من
|
در فروغ آفتاب روی تو
|
|
ذرهی حیران شدم ای جان من
|
در هوای روی تو جان بر میان
|
|
از میان جان شدم ای جان من
|
خویش را چون خام تو دیدم ز شرم
|
|
با دلی بریان شدم ای جان من
|
تا تو را جان و دل خود خواندهام
|
|
بی دل و بی جان شدم ای جان من
|
چون سر زلف توام از بن بکند
|
|
بی سر و بن زان شدم ای جان من
|
من بمیرم تا چرا با درد تو
|
|
از پی درمان شدم ای جان من
|
چون رخت پیدا شد از بی طاقتی
|
|
در کفن پنهان شدم ای جان من
|
بر امید آنکه بر من بگذری
|
|
با زمین یکسان شدم ای جان من
|
خاک شد عطار و من بر درد او
|
|
ابر خون افشان شدم ای جان من
|