دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
|
|
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
|
بسیار درین بادیه شوریده برفتیم
|
|
بسیار درین واقعه مردانه چخیدیم
|
گه نعرهزنان معتکف صومعه بودیم
|
|
گه رقصکنان گوشهی خمار گزیدیم
|
کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم
|
|
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم
|
بر درج دل ماست یکی قفل گران سنگ
|
|
در بند ازینیم که در بند کلیدیم
|
از خون رحم چون به گو خاک فتادیم
|
|
از طفل مزاجی همه انگشت مزیدیم
|
چون شیر ز انگشت براهیم برآمد
|
|
انگشت مزیدان چه که انگشت گزیدیم
|
وامروز که بالغ شدگانیم به صورت
|
|
یک پر بنماند ارچه به صد پر بپریدیم
|
از دست فتادیم نه دیده نه چشیده
|
|
زان باده که از جرعهی او بوی شنیدیم
|
چون هستی عطار درین راه حجاب است
|
|
از هستی عطار به یکبار بریدیم
|