ای عشق تو قبلهی قبولم
|
|
کرده غم تو ز جان ملولم
|
خورشید رخت بتافت یک روز
|
|
تا کرد چو ذرهی عجولم
|
میتافت پیاپی و دمادم
|
|
تا خواست فکند در حلولم
|
چون نیک نگاه کردم آن روز
|
|
بنمود جمال در افولم
|
میگفت به صد زبان که از من
|
|
بگریز که من نه از اصولم
|
کافر گردی علی الحقیقه
|
|
در حال اگر کنی قبولم
|
اکنون من بی قرار از آن روز
|
|
دل شیفتهتر ز بوهلولم
|
در گرد تو کی رسم که پیوست
|
|
در صحبت خود ندیم غولم
|
آنجا که بزرگی تو باشد
|
|
من خفته کدام بوالفضولم
|
ای کاش که بعد ازین همه عمر
|
|
ممکن بودی دمی وصولم
|
چه جای حلولیان طاغی است
|
|
زین پس من و سنت رسولم
|
عطار به ترک جان بگوید
|
|
گر شرح دهی چنین فصولم
|