فریاد کز غم تو فریادرس ندارم
|
|
با که نفس برآرم چون همنفس ندارم
|
گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر
|
|
چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم
|
ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه
|
|
کس دست من نگیرد چون دست رس ندارم
|
گفتی به من رسی تو گر ذرهای است صبرت
|
|
کی در رسم به گردت کان ذره بس ندارم
|
چون در ره تو شیران از سیر بازماندند
|
|
تا کی دوم به آخر شیری ز پس ندارم
|
زهره ندارم ای جان گرد در تو گشتن
|
|
زیرا که در ره تو تاب عسس ندارم
|
در حبس کون بی تو پیوسته میتپم من
|
|
سیمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم
|
عطار خاک راهت خواهد که سرمه سازد
|
|
بر فرق باد خاکم گر این هوس ندارم
|