تا روی تو قبلهی نظر کردم
|
|
از کوی تو کعبهی دگر کردم
|
تا روی به کعبهی تو آوردم
|
|
صد گونه سجود معتبر کردم
|
سرگشته شدم که گرد آن کعبه
|
|
هر لحظه طواف بیشتر کردم
|
روزی نه به اختیار میرفتم
|
|
در دفتر عشق تو نظر کردم
|
گویی که هزار سال میخواندم
|
|
تا جمله به یک نفس زبر کردم
|
چون جان و جهان خود تو را دیدم
|
|
جان دادم و از جهان گذر کردم
|
زآن روز که پردهی تو جان دیدم
|
|
سوراخ به جان خویش در کردم
|
بر روزن دل مقیم بنشستم
|
|
جان پیش تو بر میان کمر کردم
|
چون اصل همه جمال تو دیدم
|
|
ترک بد و نیک و خیر و شر کردم
|
آنگه که دلم چو آفتابی شد
|
|
در خود همه چون فلک سفر کردم
|
افسانهی دولت تو میگفتند
|
|
من سوختهسر ز خاک بر کردم
|
چون نعرهزنان به میکده رفتم
|
|
هم رقصکنان ز پای سر کردم
|
چون بوی شراب عشق بشنودم
|
|
خود را ز دو کون بی خبر کردم
|
عطار شکسته را همی هر دم
|
|
از عشق رخت درست تر کردم
|