درآمد دوش ترک نیم مستم
|
|
به ترکی برد دین و دل ز دستم
|
دلم برخاست دینم رفت از دست
|
|
کنون من بی دل و بی دین نشستم
|
چو آتش شیشهای می پیشم آورد
|
|
به شیشه توبهی سنگین شکستم
|
چو یک دردی به حلق من فرو رفت
|
|
من از رد و قبول خلق رستم
|
ز مستی خرقه بر آتش نهادم
|
|
میان گبرکان زنار بستم
|
چو عزم زهد کردم، کفر دیدم
|
|
به صد مستی ز کفر و زهد جستم
|
پس از مستی عشقم گشت معلوم
|
|
که نفس من بت و من بت پرستم
|
چه میپرسی مرا کز عشق چونی
|
|
همی هستم چنان کز عشق هستم
|
چه دانم چون نه فانیام نه باقی
|
|
چه گویم چون نه هشیارم نه مستم
|
چو در لاکون افتادم چو عطار
|
|
بلند کون بودم، کرد پستم
|