مست شدم تا به خرابات دوش
|
|
نعرهزنان رقصکنان دردنوش
|
جوش دلم چون به سر خم رسید
|
|
زآتش جوش دلم آمد به جوش
|
پیر خرابات چو بانگم شنید
|
|
گفت درآی ای پسر خرقهپوش
|
گفتمش ای پیر چه دانی مرا
|
|
گفت ز خود هیچ مگو شو خموش
|
مذهب رندان خرابات گیر
|
|
خرقه و سجاده بیفکن ز دوش
|
کم زن و قلاش و قلندر بباش
|
|
در صف اوباش برآور خروش
|
صافی زهاد به خواری بریز
|
|
دردی عشاق به شادی بنوش
|
صورت تشبیه برون بر ز چشم
|
|
پنبهی پندار برآور ز گوش
|
تو تو نهای چند نشینی به خود
|
|
پردهی تو بردر و با خود بکوش
|
قعر دلت عالم بیمنتهاست
|
|
رخت سوی عالم دل بر بهوش
|
گوهر عطار به صد جان بخر
|
|
چند بود پیش تو گوهر فروش
|