چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر
|
|
چون مایهی من درد و نیاز است چه تدبیر
|
آن در که به روی همه باز است نگارا
|
|
چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر
|
گفتی که اگر راست روی راه بدانی
|
|
این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر
|
گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی
|
|
لعاب فلک شعبدهباز است چه تدبیر
|
گویی نه درست است نماز از سر غفلت
|
|
چون عشق توام پیشنماز است چه تدبیر
|
گفتم که کنم قصهی سودای تو کوتاه
|
|
چون قصهی عشق تو دراز است چه تدبیر
|
گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن
|
|
عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر
|
گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم
|
|
چون غمزهی تو عربدهساز است چه تدبیر
|
بیچار دلم صعوهی خرد است چه چاره
|
|
در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر
|
بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود
|
|
عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر
|