درد کو تا دردوار خواهم رسید
|
|
خوت کو تا در رجا خواهم رسید
|
چون تهی دستم ز علم و از عمل
|
|
پس چگونه در جزا خواهم رسید
|
بی سر و پای است این راه عظیم
|
|
من به سر یا من به پا خواهم رسید
|
در چنین راهی قوی کاری بود
|
|
گر به یک بانگ درا خواهم رسید
|
میروم پیوسته در قعر دلم
|
|
میندانم تا کجا خواهم رسید
|
جان توان دادن درین دریای خون
|
|
تا مگر در آشنا خواهم رسید
|
پی کسی بر آب دریا کی برد
|
|
من به گرداب بلا خواهم رسید
|
هر دم این دریا جهانی خلق خورد
|
|
گرچه من بر ناشتا خواهم رسید
|
علم در علم است این دریای ژرف
|
|
من چنین جاهل کجا خواهم رسید
|
گر هزاران ساله علم آنجا برم
|
|
آن زمان از روستا خواهم رسید
|
هیچ نتوان بردن آنجا جز فنا
|
|
کز بقا بس مبتلا خواهم رسید
|
هر که فانی شد درین دریا برست
|
|
وای بر من گر به پا خواهم رسید
|
بیخودی است اینجا صواب هر دو کون
|
|
گر رسم با خود خطا خواهم رسید
|
شبنمیام ذرهای دارم فنا
|
|
کی به دریای بقا خواهم رسید
|
برنتابم این فنا سختی کشم
|
|
خوش بود گر در فنا خواهم رسید
|
کی شود عطار الا لا شود
|
|
زانچه بر الا بلا خواهم رسید
|