دلبرم رخ گشاده میآید | تاب در زلف داده میآید | |
در دل سنگ لعل میبندد | کو چنین لب گشاده میآید | |
شهسوار سپهر از پی او | میرود کو پیاده میآید | |
زلف برهم فکنده میگذرد | خلق برهم فتاده میآید | |
ای عجب چشم اوست مست و خراب | وز لبش بوی باده میآید | |
پیش سرسبزی خطش چو قلم | عقل کل بر چکاده میآید | |
ماه سر درفکنده میگذرد | چرخ بر سر ستاده میآید | |
آفتابی که سرکش است چو تیغ | بر خطش سر نهاده میآید | |
در صفاتش ز بحر جان فرید | گهر پاکزاده میآید |