برق عشق از آتش و از خون جهد
|
|
چون به جان و دل رسد بیچون جهد
|
دل کسی دارد که در جانش ز عشق
|
|
هر زمانی برق دیگرگون جهد
|
کشتیم بر آب دریا هست و من
|
|
منتظر تا باد دریا چون جهد
|
گر نباشد باد سخت از پیش و پس
|
|
بو که این کشتیم با هامون جهد
|
کشتیی هرگز ازین دریای ژرف
|
|
هیچکس را جست تا اکنون جهد
|
کی بود آخر که بادی در رسد
|
|
در خم آن طرهی میگون جهد
|
بوی زلف او به جان ما رسد
|
|
دل ز دست صد بلا بیرون جهد
|
خون عشقش هر شبی زان میخورم
|
|
تا رگم در عشق روزافزون جهد
|
چون رگ عشق تو دارم خون بیار
|
|
تا درآشامم که از رگ خون جهد
|
گر کند عطار از زلفش رسن
|
|
از میان چنبر گردون جهد
|