چه سازی سرای و چه گویی سرود
|
|
فروشو بدین خاک تیره فرود
|
یقیندان که همچون تو بسیار کس
|
|
فکندست در چرخ چرخ کبود
|
چه برخیزد از خود و آهن تو را
|
|
چو سر آهنین نیست در زیر خود
|
اگر جامهی عمر تو زآهن است
|
|
اجل بگسلد از همش تار و پود
|
اگر سر کشی زین پل هفت طاق
|
|
سر و سنگ ماننده آب رود
|
ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ
|
|
چو گویی ندانی فراز از فرود
|
چو دور سپهرت نخواهد گذاشت
|
|
ز دور سپهری چه نالی چو رود
|
رفیقان همراز را کن وداع
|
|
عزیزان همدرد را کن درود
|
درخت بتر بودن از بن بکن
|
|
ز شاخ بهی کن کلوخ آمرود
|
مکن همچو عطار عمر عزیز
|
|
همه ضایع اندر سرای و سرود
|