زلف تو که فتنهی جهان بود
|
|
جانم بربود و جای آن بود
|
هر دل که زعشق تو خبر یافت
|
|
صد جانش به رایگان گران بود
|
مردهدل آن کسی که او را
|
|
در عشق تو زندگی به جان بود
|
گفتم دل خویش خون کنم من
|
|
کز دست دلم بسی زیان بود
|
ناگاه کشیده داشت دستم
|
|
چون پای غم تو در میان بود
|
گر من دادم امان دلم را
|
|
دل را ز غم تو کی امان بود
|
گفتم که دهان تو ببینم
|
|
خود از دهنت که را نشان بود
|
هرگز نرسید هیچ جایی
|
|
آن را که غم چنان دهان بود
|
گفتی که چگونهای تو بیمن
|
|
دانی تو که بیتو چون توان بود
|
ز آنروز که یک زمانت دیدم
|
|
صد ساله غمم به یک زمان بود
|
بر خاک درت نشسته عطار
|
|
تا بود ز عشق جان فشان بود
|