عشق بی درد ناتمام بود
|
|
کز نمک دیگ را طعام بود
|
نمک این حدیث درد دل است
|
|
عشق بی درد دل حرام بود
|
کشته عشق گرد و سوخته شو
|
|
زانکه بی این دو کار خام بود
|
کشتهی عشق را به خون شویند
|
|
آب اگر نیست خون تمام بود
|
کفن عاشقان ز خون سازند
|
|
کفنی به ز خون کدام بود
|
از ازل تا ابد ز مستی عشق
|
|
بی قراری علیالدوام بود
|
در ره عاشقان دلی باید
|
|
که منزه ز دال و لام بود
|
نه خریدار نیک و بد باشد
|
|
نه گرفتار ننگ و نام بود
|
سرفرازی و خواجگی نخرد
|
|
جملهی خلق را غلام بود
|
نبود تیغش و اگر باشد
|
|
با همه خلق در نیام بود
|
همچو خود بی قرار و مست کند
|
|
هر که را پیش او مقام بود
|
گاهگاهی چنین شود عطار
|
|
بو که این دولتش مدام بود
|