دلم بی عشق تو یک دم نماند
|
|
چه میگویم که جانم هم نماند
|
چو با زلفت نهم صد کار برهم
|
|
یکی چون زلف تو بر هم نماند
|
واگر صد توبهی محکم بیارم
|
|
ز شوق تو یکی محکم نماند
|
جهان عشق تو نادر جهانی است
|
|
که آنجا رسم مدح و ذم نماند
|
دلی کز عشق عین درد گردد
|
|
ز دردش در جهان مرهم نماند
|
اگر یگ ذره از اندوه نایافت
|
|
به عالم برنهی عالم نماند
|
کسی کو در غم عشقت فرو شد
|
|
ز دو کونش به یک جو غم نماند
|
مزن دم پیش کس از سر این کار
|
|
که یک همدم تو را همدم نماند
|
اگرچه آینه نقش تو دارد
|
|
چو با او دم زنی محرم نماند
|
اگر عطار بی درد تو ماند
|
|
به جان تازه به دل خرم نماند
|