کارم از عشق تو به جان آمد
|
|
دلم از درد در فغان آمد
|
تا می عشق تو چشید دلم
|
|
از بد و نیک بر کران آمد
|
از سر نام و ننگ و روی و ریا
|
|
با سر درد جاودان آمد
|
سالها در رهت قدمها زد
|
|
عمرها بر پیت دوان آمد
|
شب نخفت و به روز نارامید
|
|
تا ز هستی خود به جان آمد
|
وز تو کس را دمی درین وادی
|
|
بی خبر بود و بی نشان آمد
|
چون ز مقصود خود ندیدم بوی
|
|
سود عمرم همه زیان آمد
|
دل حیوان چو مرد کار نبود
|
|
چون زنان پیش دیگران آمد
|
دین هفتاد ساله داد به باد
|
|
مرد میخانه و مغان آمد
|
کم زن و همنشین رندان شد
|
|
سگ مردان کاردان آمد
|
با خراباتیان دردی کش
|
|
خرقه بنهاد و در میان آمد
|
چون به ایمان نیامدی در دست
|
|
کافری را به امتحان آمد
|
ترک دین گفت تا مگر بی دین
|
|
بوک در خورد تو توان آمد
|
دل عطار چون زبان دربست
|
|
از بد و نیک در کران آمد
|