بس نظر تیز که تقدیر کرد
|
|
تا رخ زیبای تو تصویر کرد
|
روی تو عقلم صدف عشق ساخت
|
|
چشم تو جانم هدف تیر کرد
|
نرگس جادوت دل از من ربود
|
|
گفت که این جادوی کشمیر کرد
|
جادوی کشمیر نیارد همی
|
|
پیش تو یک مسله تقریر کرد
|
زلف تو باز این دل دیوانه را
|
|
حلقه درافکند و به زنجیر کرد
|
هر که سر زلف تو در خواب دید
|
|
کافریش عشق تو تعبیر کرد
|
با سر زلف تو همه هیچ بود
|
|
هرچه دلم حیله و تدبیر کرد
|
کفر از آن خاست که در کاینات
|
|
کوکبهی زلف تو تأثثیر کرد
|
زلف تو اسلام برافکنده بود
|
|
لیک نکو کرد که تاخیر کرد
|
مرغ دلم تا که زبون تو شد
|
|
قصد بدو عشق زبون گیر کرد
|
در ره عشق تو دلم جان بداد
|
|
تا جگر سوخته توفیر کرد
|
نالهی شبگیر من از حد گذشت
|
|
چند توان نالهی شبگیر کرد
|
کس بنداند که دل عاشقم
|
|
در ره عشق تو چه تقصیر کرد
|
لاجرم اکنون چو به دام اوفتاد
|
|
دانهی جان در سر تشویر کرد
|
بر دل عطار ببخشای از آنک
|
|
روز جوانیش غمت پیر کرد
|