بر در حق هر که کار و بار ندارد | نزد حق او هیچ اعتبار ندارد | |
جان به تماشای گلشن در حق بر | خوش بود آن گلشنی که خار ندارد | |
مست خراب شراب شوق خدا شو | زانکه شراب خدا خمار ندارد | |
خدمت حق کن به هر مقام که باشی | خدمت مخلوق افتخار ندارد | |
تا بتند عنکبوت بر در هر غار | پردهی عصمت که پود و تار ندارد | |
ساختن پرده آنچنان ز که آموخت | از در آنکس که پردهدار ندارد | |
تا دل عطار در دو کون فروشد | از پی آن بار بار بار ندارد |