هر که درین درد گرفتار نیست
|
|
یک نفسش در دو جهان کار نیست
|
هر که دلش دیدهی بینا نیافت
|
|
دیدهی او محرم دیدار نیست
|
هر که ازین واقعه بویی نبرد
|
|
جز به صفت صورت دیوار نیست
|
خوار شود در ره او همچو خاک
|
|
هرکه در این بادیه خونخوار نیست
|
ای دل اگر دم زنی از سر عشق
|
|
جای تو جز آتش و جز دار نیست
|
پردهی این راز که در قمر جان است
|
|
جز قدح دردی خمار نیست
|
آنکه سزاوار در گلخن است
|
|
در حرم شاه سزاوار نیست
|
گلخنی مفلس ناشسته روی
|
|
مرد سراپردهی اسرار نیست
|
کعبهی جانان اگرت آرزوست
|
|
در گذر از خود ره بسیار نیست
|
گرچه حجاب تو برون از حد است
|
|
هیچ حجابیت چو پندار نیست
|
پردهی پندار بسوز و بدانک
|
|
در دو جهانت به ازین کار نیست
|
چند کنی از سر هستی خروش
|
|
نیست شو اندر طلب یار، نیست
|
از طمع خام درین واقعه
|
|
سوختهتر از دل عطار نیست
|