عشق تو ز اختیار بیرون است
|
|
وصل تو ز انتظار بیرون است
|
چون با تو نهم قرار وصلت
|
|
چون کار تو از قرار بیرون است
|
مرغی که دراوفتد به دامت
|
|
هر لحظه ز صد هزار بیرون است
|
جانهای عزیز را درین درد
|
|
سرگشتگی از شمار بیرون است
|
زان برد غم تو روزگارم
|
|
کز گردش روزگار بیرون است
|
آنجا که حساب کار عشق است
|
|
از پردهی پردهدار بیرون است
|
بیکار مباد هیچکس لیک
|
|
کار تو ز وسع کار بیرون است
|
هرچ آن تو نهی به حیله برهم
|
|
جمله ز حساب یار بیرون است
|
ای دل ره یار گیر کین راه
|
|
از زحمت تخت و دار بیرون است
|
در عالم عشق کار عطار
|
|
از شیوهی فخر و عار بیرون است
|