چه رخساره که از بدر منیر است
|
|
لبش شکر فروش جوی شیر است
|
سر هر موی زلفش از درازی
|
|
جهان سرنگون را دستگیر است
|
قمر ماند از خط او پای در قیر
|
|
که در گرد خطش هم جوی قیر است
|
خطا گفتم مگر مشک ختاست او
|
|
که در پیرامن بدر منیر است
|
خط نو خیزش از سبزی جوان است
|
|
که کمتر خط پیشش عقل پیر است
|
نیاید در ضمیر کس که آن خط
|
|
چگونه نوبهاری در ضمیر است
|
جهان جان سزای وصل او هست
|
|
که او در جنب وصل او حقیر است
|
کجا زو بر تواند خورد عاشق
|
|
کزو ناز است و از عاشق نفیر است
|
مرا از جان گریز است ار بگویم
|
|
که یک ساعت از آن دلبر گزیر است
|
مکن ای عشق شمع خوبان ناز چندین
|
|
که شمع حسن خوبان زود میر است
|
فرید یک دلت را یک شکر ده
|
|
که در صاحب نصابی او حقیر است
|