اگر تو عاشقی معشوق دور است
|
|
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
|
ره عاشق خراب اندر خراب است
|
|
ره زاهد غرور اندر غرور است
|
دل زاهد همیشه در خیال است
|
|
دل عاشق همیشه در حضور است
|
نصیب زاهدان اظهار راه است
|
|
نصیب عاشقان دایم حضور است
|
جهانی کان جهان عاشقان است
|
|
جهانی ماورای نار و نور است
|
درون عاشقان صحرای عشق است
|
|
که آن صحرا نه نزدیک و نه دور است
|
در آن صحرا نهاده تخت معشوق
|
|
به گرد تخت دایم جشن و سور است
|
همه دلها چو گلهای شکفته است
|
|
همه جانها چو صفهای طیور است
|
سراینده همه مرغان به صد لحن
|
|
که در هر لحن صد سور و سرور است
|
ازان کم میرسد هرجان بدین جشن
|
|
که ره بس دور و جانان بس غیور است
|
طریق تو اگر این جشن خواهی
|
|
ز جشن عقل و جان و دل عبور است
|
اگر آنجا رسی بینی وگرنه
|
|
دلت دایم ازین پاسخ نفور است
|
خردمندا مکن عطار را عیب
|
|
اگر زین شوق جانش ناصبور است
|