مرکب لنگ است و راه دور است
|
|
دل را چکنم که ناصبور است
|
این راه پریدنم خیال است
|
|
وین شیوه گرفتنم غرور است
|
صد قرن چو باد اگر بپویم
|
|
هم باد بود که یار دور است
|
با این همه گر دمی برآرم
|
|
بی او همه فسق یا فجور است
|
دانی تو که سر کافری چیست
|
|
آن دم که همی نه در حضور است
|
بی او نفسی مزن که ناگاه
|
|
تیغت زند او که بس غیور است
|
بگذر ز رجا و خوف کینجا
|
|
چه جای خیال نار و نور است
|
جایی است که صد جهان اگر نیست
|
|
ور هست نه ماتم و نه سور است
|
مردی که بدین صفت رسیده است
|
|
دایم هم ازین صفت نفور است
|
همچون دریا بود که پیوست
|
|
لب خشک بماند از قصور است
|
این حرف ز بی نهایتی رفت
|
|
چون زین بگذشت زرق و زور است
|
یک ذرهگی فرید اینجا
|
|
بالای هزار خلد و حور است
|