مرا در عشق او کاری فتادست
|
|
که هر مویی به تیماری فتادست
|
اگر گویم که میداند که در عشق
|
|
چگونه مشکلم کاری فتادست
|
مرا گوید اگر دانی وگرنه
|
|
چنین در عشق بسیاری فتادست
|
اگر گویم همه غمها به یک بار
|
|
نصیب جان غمخواری فتادست
|
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
|
|
همه غمها تو را آری فتادست
|
چو خونم میبریزی زود بشتاب
|
|
که الحق تیز بازاری فتادست
|
مرا چون خون بریزی زود بفروش
|
|
که بس نیکم خریداری فتادست
|
مرا جانا ز عشقت بود صد بار
|
|
به سرباری کنون باری فتادست
|
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
|
|
به دام چون تو دلداری فتادست
|
از آن دل دست باید شست دایم
|
|
که در دست چو تو یاری فتادست
|
کجا یابد گل وصل تو عطار
|
|
که هر دم در رهش خاری فتادست
|