تو را در ره خراباتی خراب است
|
|
گر آنجا خانهای گیری صواب است
|
بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
|
|
که خلق عالم و عالم سراب است
|
در آن خانه تو را یکسان نماید
|
|
جهانی گر پر آتش گر پر آب است
|
خراباتی است بیرون از دو عالم
|
|
دو عالم در بر آن همچو خواب است
|
ببین کز بوی درد آن خرابات
|
|
فلک را روز و شب چندین شتاب است
|
به آسانی نیابی سر این کار
|
|
که کاری سخن و سری تنک یاب است
|
به عقل این راه مسپر کاندرین راه
|
|
جهانی عقل چون خر در خلاب است
|
مثال تو درین کنج خرابات
|
|
مثال سایهای در آفتاب است
|
چگونه شرح آن گویم که جانم
|
|
ز عشق این سخن مست و خراب است
|
اگر پرسی ز سر این سالی
|
|
چه گویم من که خاموشی جواب است
|
برای جست و جوی این حقیقت
|
|
هزاران حلق در دام طناب است
|
ز درد این سخن پیران ره را
|
|
محاسنها به خون دل خضاب است
|
جوانمردان دین را زین مصیبت
|
|
جگرها تشنه و دلها کباب است
|
ز شرح این سخن وز خجلت خویش
|
|
دل عطار در صد اضطراب است
|