می اندر خم همیگوید که یاقوت روان گشتم
|
|
درخت ارغوان بشکفت و من چون ارغوان گشتم
|
اگر زین پیش تن بودم کنون پاکیزه جان گشتم
|
|
به من شادی کند شادی، که شادی را روان گشتم
|
مرا زین پیش دیدستی نگه کن تا چسان گشتم
|
|
نیم زانسان که من بودم دگر گشتم جوان گشتم
|
ز خوشرنگی چو گل گشتم ز خوشبویی چو بان گشتم
|
|
ز بیم باد و برف دی به خم اندر نهان گشتم
|
بهار آید برون آیم که از وی با امان گشتم
|
|
روانها را طرب گشتم طربها را روان گشتم
|
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
|
|
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
|
می اندر گفتگو آمد، پس از گفتار جنگ آمد
|
|
خم و خمخانه اندر چشم من تاریک و تنگ آمد
|
به گوش من همی از باغ بانگ نای و چنگ آمد
|
|
کس ار می خورد بی آواز نی بر سرش سنگ آمد
|
مرا باری همه مهر از می بیجاده رنگ آمد
|
|
زمرد را روان خواهم چو از روی پرنگ آمد
|
به خاصه کز هوا شبگیر آواز کلنگ آمد
|
|
ز کاخ میر بانگ رود بونصر پلنگ آمد
|
کنون هر عاشقی کو را می روشن به چنگ آمد
|
|
به طرف باغ همدم با نگاری شوخ و شنگ آمد
|
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
|
|
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
|