در تهنیت جشن سده و مدح وزیر

گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشنتر شود
روشنایی آسمان را باشد و امشب همی روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود
روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده‌ست کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود
آتشی کرده‌ست خواجه کز فراوان معجزات هر زمان گیرد نهادی، هر زمان دیگر شود
گاه گوهرپاش گردد، گاه گوهرگون شود گاه گوهربار گردد، گاه گوهربر شود
گاه چون زرین درخت اندر هوا سر بر کشد گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود
گاه روی از پرده‌ی زنگارگون بیرون کند گاه زیر طارم زنگارگون اندر شود
گاه چون خونخوارگان خفتان به خون اندر کشد گاه چون دوشیزگان اندر زر و زیور شود
گاه بر سان یکی یاقوتگون گوهرشود گه بکردار یکی بیجاده‌گون مجمر شود
گاه چون دیوار برهون گرد گردد سربسر گاه چون کاخ عقیقین بام زرین در شود
گه میان چشم نیلوفر زبانه بر زند گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود
گه فروغش بر زمین چون لاله‌ی نعمان شود گه شرارش بر هوا چون دیده‌ی عبهر شود
سیم زر اندود گردد هر چه زو گیرد فروغ زر سیم اندود گردد هر چه زو اخگر شود
گاه چون در هم شکسته مغفر زرین شود گاه چون بر هم نهاده تاج پر گوهر شود
جادویی آغاز کرده‌ست آتش ار نه از چه رو گاه پشتش روی گردد گاه پایش سر شود
گاه چون برگ رزان اندر خزان لرزان شود گاه چون باغ بهاری پر گل و پر بر شود
گه ز بالا سوی پستی باز گردد سرنگون گه ز پستی برفروزد سوی بالا بر شود
گه معصفر پوش گردد گه طبرخون تن شود گاه دیباباف گردد گه طرایفگر شود
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد گاه چون خورشید رخشنده ضیا گستر شود
نسبتی دارد ز خشم خواجه این آتش مگر کز تفش خارا همی در کوه خاکستر شود