در مدح میرابوالفتح فرزند سید الوزراء احمد بن حسن میمندی

شعرا را رفیق نعمت کرد نعمت خواجه نعمت شعراست
هر تنی زیر بار منت اوست هر زبانی به شکر او گویاست
او ز جود و ز فضل تنها نیست در همانند خویشتن تنهاست
طبع او چون هواست روشن و پاک روشن و پاک بی‌بهانه هواست
هر که با او به دشمنی کوشد روز او از قیاس بی‌فرداست
تیغ او بر سر مخالف او از خدای جهان نبشته قضاست
دشمن او ازو به جان نرهد ور همه پروریده‌ی عنقاست
گر چه آباش سیدان بودند او به هر فضل سید آباست
دست او را مکن قیاس به ابر که روا نیست این قیاس و خطاست
گر چه گیتی ز ابر تازه شود اندرو بیم صاعقه‌ست و بلاست
تا هوا را گشادگی و خوشیست تا زمین را فراخی و پهناست
شادمان باد و یافته ز خدای هر چه او را مراد و کام و هواست
مهرگانش خجسته باد چنان کو خجسته پی و خجسته لقاست
کاندرین مهرگان فرخ پی زو مرا نیم موزه نیم قباست