تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
|
|
طبع من مستغنی از در ثمین شد
|
«عید مولود امیر الممنین شد
|
|
عالم بالا و پایین عنبرین شد
|
از برای مژدهی این عید حیدر
|
|
جبرییل از آسمان اندر زمین شد
|
پنج عنصر حیدر کرار دارد
|
|
قدرت حق زان که با خاکش عجین شد
|
ذوالفقار کج چنین گوید به عالم
|
|
راست از دست خدا شرع مبین شد
|
ناظم خرگاه اسرافیل باشد
|
|
حاجب درگاه جبریل امین شد»
|
دست حق از پرده گردید آشکارا
|
|
تا علی دستش برون از آستین شد
|
تا عجایبها کند ظاهر ز باطن
|
|
در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد
|
تا قدم زد در جهان آفرینش
|
|
آفرین بر جانش از جان آفرین شد
|
عقد آب و خاک را بر بست محکم
|
|
خرگه افلاک را حبل المتین شد
|
آفتاب از طلعت او شد منور
|
|
آسمان از خرمنوی خوشهچین شد
|
هم به صورت قبلهی ارباب معنی
|
|
هم به معنی کعبهی اهل یقین شد
|
هم ملایک را به هر جا کرد یاری
|
|
هم خلایق را به هر حالت معین شد
|
هم عدویش وارد قعر جهنم
|
|
هم محبش داخل خلد برین شد
|
بر خلیل از مهر آن خورشید رحمت
|
|
آتش نمرود باغ یاسمین شد
|
در شب معراج ذات عرش سیرش
|
|
با احد بود و به احمد هم نشین شد
|
کس علی را جز خدا نشناخت آری
|
|
قابل این نکته خیرالمرسلین شد
|
کی تواند عقل بشناسد کسی را
|
|
کز طفیلش خلقت آن ماء و طین شد
|
پیش بود از اول و آخر از آن رو
|
|
پیشوای اولین و آخرین شد
|
تا فروغی رکن دین گردید بر پا
|
|
ظل یزدان ناصر ارکان دین شد
|