دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
|
|
که به از گوشهی میخانه ندیدم جایی
|
آنچنان بی خبرم ساخت نگاه ساقی
|
|
که نه از می خبرم هست و نه از مینایی
|
با تو ای می غم ایام فراموشم شد
|
|
که فرح بخش و طرب خیز و نشاط افزایی
|
ترک سرمستی و در کردن خون هشیاری
|
|
طفل نادانی و در بردن دل دانایی
|
کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی
|
|
بستهی زلف تو آسوده ز هر سودایی
|
ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی
|
|
قطره را گردش جام تو کند دریای
|
عشق بازان تو را با مه و خورشید چه کار
|
|
کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی
|
بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد
|
|
زان که خوش صورت و خوش سیرت و خوش سیمایی
|
از کمند تو فروغی به سلامت بجهد
|
|
که ستم پیشه و عاشق کش و بیپروایی
|