ز وصل و هجر خود آسایش و عذاب منی
|
|
تویی که مایهی تسکین و اضطراب منی
|
دو هفته ماه و فروزنده آفتاب منی
|
|
ز دفتر دو جهان فرد انتخاب منی
|
شکستگیت مباد ای نهال باغ مراد
|
|
چرا که خواستهی دیدهی پر آب منی
|
ز سیل حادثه یارب خرابیت مرساد
|
|
که گنج خانهی کنج دل خراب منی
|
من از بلای محبت چگونه پوشم چشم
|
|
که از دو چشم فسونگر بلای خواب منی
|
اگر درنگ نداری به بزم من نه عجب
|
|
از آن که تندتر از عمر پرشتاب منی
|
ز دستت ای غم هجران مرا خلاصی هست
|
|
مگر که کیفر اعمال ناصواب منی
|
گسستگیت مباد ای شکسته زلف نگار
|
|
اگر چه آفت کالای صبر و تاب منی
|
حسابت ای شب هجران به سر نمیآید
|
|
که روزنامهی اندوه بی حساب منی
|
جز از لب تو فروغی حکایت نکند
|
|
که زیب دفتر و آرایش کتاب منی
|