وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی
|
|
آن هم از بخت سیه گرم عتابت دیدمی
|
خون ناحق کشتگانت را غرامت دادمی
|
|
تیغ بر دست ار به فردای حسابت دیدمی
|
من که مستم دایم از یاد لب میگون تو
|
|
تا چه مستی کردمی گر در شراب دیدمی
|
چون پری بگرفته گو بر تن بدرد پیرهن
|
|
جامه را بدریدمی گر بی حجابت دیدمی
|
گر به تلخی جان شیرینم نمیآمد به لب
|
|
کام دل کی از لب شیرین جوابت دیدمی
|
بی خبر گردیدمی از خویش تا روز جزا
|
|
گر شبی در بزم خود مست و خرابت دیدمی
|
سجده کردی آستانم را به عزت آسمان
|
|
بی نقاب ار چهره چون آفتابت دیدمی
|
ثبت کردی مشتری منشور عالی جاهیم
|
|
گر سر امید خود را بر جنابت دیدمی
|
رشتهی صبر مرا از هم گسستی دست عشق
|
|
هر کجا با طرهی پرپیچ و تابت دیدمی
|
روزی از دیدار جانان حاجتم گشتی روا
|
|
ای دعای نیم شب گر مستجابت دیدمی
|
روی و لعلش دیدهای روزی فروغی بی خلاف
|
|
ور نه کی گاهی در آتش گه در آبت دیدمی
|